زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای کفن پیچیده برخیز و ببین احوالِ من عنقریباّ دق کنم رحمی نما بر حالِ من کودکـانت را بغل کن تا نیافـتـادند ز پا باز هم سوسو بزن ای کوکبِ اقبالِ من بندها را باز کن برهم بزن سـیرِ رکود گریه کن با طفلهای خستهات بیبالِ من کاش میمردم نمیدیدم که داری میروی مرگِ حیدر را بخواه ای کعبۀ آمالِ من بینِ تابوتِ غم و غصّه چه راحت خفتهای گردِ مهجوری نشسته فاطمه بر شالِ من میبرم در خاک پنهانت کنم دستم بگیر یک نظر بر این دلِ از غصّه مالامالِ من زینبت بدجور میریزد بهم کاری بکن زرد و پژمرده شده رخسارۀ اطفالِ من بعد از این شبها نمیخوابم فقط ناله زنم یک ترّحم کن ببین بشکسته شد احوالِ من |